هجده ماهگیتون مبارک
عزيزدردونه هاي شرينم روزهاي تب دار و داغ تابستون داره به سرعت ميگذره و آفتاب فروزنده تابستوني داره از همين حالا جاش رو به نسيم خنك و سرماي نه چندان خوشايند پاييز ميده. اين روزها وقتي كنار بستر خواب و آرامش نيم روزيتان مي نشينم و آروم آروم بدن بلوري و نرمتون رو نوازش ميكنم به گذشته هاي نه چندان دور فرو مي رم. روزهايي كه شما نرم نرمك در وجود من رشد مي كرديد و جان ميگرفتيد. نفستان به نفسم بند بود و من غرقه در حس ملكوتي مادر شدن روشنايي، نورانيت و عظمت را در خالقتان لمس مي كردم و عاشقانه او را ميخواندم تا آرام جانم باشد و تسكين سختي هاي آن روزهايم. اگر چه آن روزها تمام شده اند اما طعم شیرين مادر شدن را به من هديه دادند و حلاوت شرين ترين لحظه عم...
نویسنده :
مامان زهره
11:32